یک برادر دارم از جان خوبتر🥹♥️
رک بگویم! از همه رنجیده ام!
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو را من، زهر شیرین خوانم ای عشق!
آنچه در یادش نمانده یاد ماست
بیمار خنده هاے توام ،بیشتر بخند ...
روزگاری یک تبسم یک نگاه خوشتر از گرمای صد آغوش بود
مانده ام خیره به راه نه مرا پای گریز نه مارا تاب نگاه..
ما را غم خزان و نشاط بهار نیست آسوده همچو خار به صحرا نشسته ایم
وجودم از تمنای تو سرشار است
من به پای خود به دامت آمدم بی تو من کجا روم؟ کجا روم؟
جستجو کن عشق را در گرمیِ آغوشِ من ️
در خموشی های من فریادهاست آنکه دریابد چه می گویم کجاست؟
عشق تو به تار و پود جانم بسته است بی روی تو درهای جهانم بسته ست
درد بی درمان شنیدی؟؟ حال من / یعنی همین!
عشق تو به تار و پود جانم بسته ست بی روی تو درهای جهانم بسته ست
به کسی کینه نگیرید/ دل بی کینه قشنگ است
آنجا ببرم که شرابم نمی برد
دلم از نام خزان می لرزد زانکه من زاده ی تابستانم!
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت...
با که باید گفت این حال عجیب!؟
تو رفته ای که عشق من از سر به در کنی من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم
چون به کام دل نشد دستی در آغوشت کنم می روم تا در غبار غم فراموشت کنم