چشم هایت به درد سرت می ارزد مردی میان سه ضمیر مبهوت مانده من رد چشمان تو را او رد مرا دنبال می کند کافه تنهایی را خشت به خشت آجرها در گوش هم زمزمه میکنند برگشته و چون همیشه فنجان دلتنگی را سر می کشد