متن ردپا
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ردپا
چشم هایت
به درد سرت می ارزد
مردی میان سه ضمیر
مبهوت مانده
من رد چشمان تو را
او رد مرا دنبال می کند
کافه تنهایی را
خشت به خشت آجرها
در گوش هم
زمزمه میکنند
برگشته و چون همیشه
فنجان دلتنگی را
سر می کشد
جایی برای قدم زدن درشهر نیست برای من... وقتی هرجا پا می گذارم رد پایی از،عابری ست که با خاطراتش از آنجا عبور کرده ...ومن با تردید راه میروم نکند خاطر کسی آزرده شود ...رد پاهای مانده در برف گواه است ...
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
کانال شهد شیرین
زمستان
تا جا برای جان دادن دارد
در تقلای جویدنِ ردپاهای من است
می دانم
او تمام می شود
اما ردپاها...
«آرمان پرناک»
ادامه نده
ردپاها را ادامه نده
چون
قرار نیست به جایی برسی
زمستان
زودتر از حرفِ اوّلش
به حرفم رسید
راه کج کن برو
با توأم
ای که تا قلب
در برفی
ای شبیه ترین به من
برگرد به فصلِ کودکی...
«آرمان پرناک»
موش میخ کوب
همراه علف تازه
در چاه تاریک
ردپای کبوتر
تو گوشه دِنج هر کلامی
که عطر و بوی عشق میدهی
تو همان شعر باران خورده ،
با نَم ذرات اَشک را می مانی
که در کلام جاری شدی
چه زیباست صدایت زدن، وجانم گُفتنت
تو لَمس دِل اَنگیزی
برای لَم دادن ،شانه های یک عصر پاییزی
اَز پَس کوچه...