صد بار آشنا شده ای با من و هنوز بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش
پول که باشه همه جا آشنا داری...
دلم می خواهد با کسی آشنا شوم که از دست دادن من برایش وهم آور باشد...
نگو شرط دوام دوری است باور کن همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازد ...
دشمنانم راست می گفتند: در گرداب ها دست هایت را همین چند آشنا پس می زند
آشناست به بوی قدم هات کوچه
ما چه واژه ی آشنایی در رویاهایم... کاش اقلا می آمدی تا برای چند روزی لذت تجربه ی ما شدن من و تو را می چشیدم...