آغوش تو همان امنیتی است که یک جهان از خواستنش دم میزنند...
تشنه ام تشنه ی آغوش تو حتی به گناه آتشی بر تنم انداز جهنم به درک
زندان اگر آغوش تو، سلول تو بازوست به به... که چه بندی، چه قرنطینه ی نابی
با گره ی دیروزم نحسی ی سیزده بدر نشد بخت بازوان مرا، تنها آغوش تو باز خواهد کرد
آغوش تو آرام کند موج دلم را
مرا در آغوشت بگیر آنقدر عاشقانه که وابسته ات شوم جوری که جز آغوش تو هرگز، پر پروازی نداشته باشم ...
بهار یعنی بیایی و جای پایت در این خانه سبز شود بهار یعنی در آغوش تو شکوفه بزنم، برسم، بیفتم
می خواهم کمی نفسم بند بیاید! ترجیحا در آغوش تو...
گرمای آغوش تو برای زمستان من بس است
آغوش تو برای زمستان من بس است
هیچ کجا خانهی آدم نمیشود ، حرف از آغوشِ توست ...
آغوش تو برای زمستان من بس است من زیر بار هیچ بهاری نمیروم ...
حس خوب دو بخشه: ۱_قَݪْْبِ توْ ۲-آغوش تو