متن بخت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بخت
حالا تو مراد منی و شعر مریدت
حالا نفسی میشود آیا نکشیدت
هر بار گرهخورده نگاهت به نگاهم
یک چشم به حرف آمد و یک چشم شنیدت
دلبستگی ساقه خشکیده و ریشهست
دل بستنِ انگشت من و موی سپیدت
بیعطر تنت سخت پریشانم و ای کاش
میشد کمی از حجره...
از پول نگاه و نظرش قسمت ما شد
یک عمر دویدم عرقش قسمت ما شد
دیدم عسلی وعده فردا به دلم داد
آمد عسل اما شکرش قسمت ما شد
هی داد زدم بخت من آخر به کجا رفت
بخت آمد و یک کله خرش قسمت ما شد
ده دختر همسایه...
بخت اگر از تو جدایم کرده
می گشایم گره از بخت، چه باک
ترسم این عشق سرانجام مرا
بکشد تا به سراپرده خاک
برشی از ترانه
قسمت نشدکه یارهم شویم
مونس و همدم فصل بهارهم شویم
خنده ای کردو بخت ازشانه ام پرید
نقطه ای که همیشه بی قرارهم شویم
شعر بیژن روشنی
من بنای کهنه ای در بستر ویرانی ام
مثل باقیمانده ی آثاری از اشکانی ام
با نجابت بغض ها را در گلو حل کرده ام
مثل ابرم,زود میگیرد رگِ بارانی ام
لذتی دارد برای چشم تو شاعر شدن
با تو ترکیبِ نبوغ سعدی و خاقانی ام
ای کبوتر از قفس...