خودت را از جهان من کمی آهسته تر، کم کن بیا نامهربانِ من، کمی آهسته ترکم کن
به من گفته است یک مدت از او کمتر خبر گیرم همین یعنی جدایی ، منتها آهسته آهسته
ای بر پدرت دنیا, آهسته چه ها کردی!
انگشتانی را میان موهایم میآفرید که من بیسپاسگزاری گریه کنم انگشتانی که ریتم شعرهای مرا آهسته میکرد
کنم هر شب دعایی کز دلم بیرون رود مهرش ولی آهسته می گویم الهی بی اثر باشد!
شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم تحمل می رود اما شب غم سر نمی آید