آنور ِ پیراهنت! باغ بهشت آرزوست
تا حریم گرم آغوش تو تن پوش من است بیخودی دلواپس سوز زمستان نیستم
دوستت دارم و میخواهم تو را دیوانه وار حس و حالم را همین اقرار بهتر می کند
از زخم زبان و طعنه دلسرد نباش در شهر یکی تو را بفهمد کافی ست
خودت را از جهان من کمی آهسته تر، کم کن بیا نامهربانِ من، کمی آهسته ترکم کن
باغ را آوازهای سار بهتر می کند حال عاشق را حضور یار بهتر می کند گریه کردن پیش ِچشم آشنایان خوب نیست بغض ِسر واکرده را سیگار بهتر می کند عاشق ِ دردآشنا هم مثل ِ طفلی بی پدر هق هق اش را کُنج ِ یک دیوار بهتر می کند...
به گلو بغض و به لب اشک و به آغوشم درد شانه ای نیست ولی شکر که دیواری هست!
سعی کردم که تو را کم کنم از زندگی ام زندگی کم شد و دیدم تو شدی زندگی ام