ای موذن بعد اتمام اذانت جان من اندکی هم با همان سوز و نوا از آن بگو
چگونه از تو بگویم به دیگری که بفهمد ! برای اهلِ کلیسا اذان چه فایده دارد ؟!...
دلتنگی یعنی... اذان به افق چشم هایت
روزه هایم پیش تو افطار شد قبل از اذان بس که هر کس دیده ات الله اکبر گفته است .
تو همان جرعه ی آبی که نشد وقت سحر بزنم لب به تو و زود اذان را گفتند
نشستم صبح و ظهر و عصر در فکرت فرو رفتم اذان گفتند و من کاری نکردم؛ کافرم یعنی؟
تورا دوست دارم چون صدای اذان در سپیده دم چون راهی که به خواب منتهی می شود ترا دوست دارم چون آخرین بسته سیگاری در تبعید .
عاشقتم انقدر که شک ندارم ... جای اذان نام تو را در گوشم خوانده اند
در مسجد عشق رفته بودم به نماز گفتند اذان بگو من از آن گفتم