دیگر امیدی به آمدنت ندارم ... مثل پرنده ای که سال هاست جفت اش مرده باشد...
باد با هزاران نغمه ی معطر آمده است ... روسری ات را برداشته ای مگر ؟؟!!
تو نیستی... بیچاره ، آدم برفی ها!! یخ می زنند از سرما...!
شاید یک روز... به ندیدنت...به نشنیدن صدایت و به جای خالیت عادت کنم اما فراموش کردنت هنری ست که اصلا ندارم