متن آدم برفی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آدم برفی
آفتاب بر روی آدم برفی می تابد،
چند قطره عرق --
در چشمانش...
----------
مارینا هگین - روسیه
ترجمه: زانا کوردستانی
ابری که نبارد
محکوم است به «شدن های» دم به دم
بدل شدن به بخارِ دهانِ آدم برفی
بدل شدن به قیل و قالِ کلاغِ هابیل
بدل شدن به دودِ گندمزارِ آتش زده
بدل شدن به شعرِ سربازِ بعد از جنگ
بدل شدن به آهِ آینه های بی تصویر
ابری...
دلگرمی ات
دلگرمیِ آفتاب
به آدم برفی است
ها کن نامِ کوچکم را
تا فکر کنم
هنوز هستم!
«آرمان پرناک»
بخند
بیشتر بخند
نمی دانی
یک معجزه است
گرمای لبخندت
دل هر آدم برفی را
آب خواهد کرد
«آرمان پرناک»
مدت هاست دلم گوش به زنگ ست
اما آدم برفی،
هیچ نمی گوید!
شعر: دریا هورامی
ترجمه: زانا کوردستانی
نه! /
درست گمان کردی! /
برایت غریبانه آشنام/
کمی کنار بزن برف ها را /
منم! /
همان مترسکِ قدیم /
که زمستانِ نبودت /
از او /
یک آدم برفی ساخت
آرمان پرناک
در رویایی سفید و برفی
خاطرات به زیبایی زنده می شوند
زمستان را تماشا کنید از پنجره ها
بیایید گرد و غبار غم را با هم بشوییم
به طبیعت، زمستانی را هدیه کنیم
به برف ها و آدم برفی ها پناه ببریم
خاطره هایی از دوران کودکی بازگو کنیم
در...
با منظره زیبای یک صبح زمستانی از خواب بیدار شوید، جایی که آدم برفی قد بلند ایستاده است. طلوع خورشید هوا را روشن می کند و روح شما را شاد و دلپذیر می کند. روز جدید را با شادی در آغوش بگیرید و قدردان این لحظه زیبایی و آرامش باشید.
از تو تنها شالی می مانَد
کهنه تر از یاد زمستان،
و کلاهی گشاد
که بر سرِ دنیایت رفته است،
آی آدم برفی!
مثل آرزوهای محال من
روزی بُخار می شوی.
سالهاست
زخمیِ این انجمادم
گرمی لب های تو
تفسیرِ محبت« آدم برفی» هاست
علیرضانجاری(آرمان)
تو رفته ای
و آسمان قهر کرده است با زمین
آدم برفی فریاد می زند
شهر در سکوت زمستان فرو رفته است
قندیل بسته است خورشید
راستی کابوس تعبیری دارد؟!
تو خورشید من باش
من در فصل سرد انتظار
آدم برفی می شوم
تو بتاب
تا قطره قطره
برایت بمیرم
مجید رفیع زاد
شبیه رفتن من اشک های تو هم جاریست
نپرس آن روز بی چارگی ام به خاطر کیست
تو آفتاب حیات آوری برای همه
اگر من آدمکی برفی ام گناه تو چیست؟
شکستی و ریختم به پایت جهانم را حالا
برو برای همیشه ، خرابه جای تو نیست
شبیه باد اگر...
مثل ادم برفی که درگیر عاشقی باخورشید شده
دور گردنش شال پیچیدند
و سرش کلاه گذاشتند و رفتند
کسی نفهمید همین محبت ها
آدم برفی را آب کرد
خانه ای کوچک وزیبا
درجنگلی بزرگ
بادرختانی بلند وپوشیده ازبرف
به غیراز آدم برفی
که لبخندی برلب دارد
همه کنار آتش بخاری جمع اند
وچه شادمانه وخوشبخت سال نو را با هم
و در کنار درخت کاج تزئین شده جشن می گیرند
و بیرون دانه های بلورین برف آرام آرام...