شنیده ام کبوتری از دست های مادرم به آسمان پرواز کرده لالایی هایی مادرم همیشه عاشقانه بود من اما بعضی وقت ها زبانش را نمی فهمیدم ! حتما مادر به زبان فرشته ها با کبوتر حرف می زده که بعد ها " کبوتر صلح "شد
دیگر امیدی به آمدنت ندارم ... مثل پرنده ای که سال هاست جفت اش مرده باشد...
اصلا جمعه با خودش هم مشکل دارد...! فرد نیست زوج نیست تلافی اش را سر ما در می آورد ! همه اش مرا یاد "تو "می اندازد که نیستی ...
صبح باور عشق است در لبخند آسمانی تو وقتی چشم هایت را باز می کنی و عطر نگاهت را بر خورشید می پاشی تا غزل غزل روشنی بسراید
باد با هزاران نغمه ی معطر آمده است ... روسری ات را برداشته ای مگر ؟؟!!
برف یعنی اوج دل نگرانی آسمان ...! می بارد که مبادا رد پای عشق در دلتنگی برگ ها گم شود ...
باران ببارد یا نبارد ... خیابان های خیس برای دو نفره ها کف بزنند یا نزنند ... برگ ها سر جایشان بمیرند یا نمیرند ... چه فرقی می کند ؟؟ وقتی تو نیستی عاشقانه های پاییز اصلا به من نیامده..
از سر نگیر قصه ی پردرسر نبودنت را .... دستان یخ زده ام را بگیر عاشقانه در دستان گرمت .... قرارمان کوچه ی بن بست عاشقی.. بیا تا بی پروا دنیا را دوباره بسپریم به دست عاقلان...
نشسته ام به انتظار ... قیامت برپا شود مردم فوج فوج بیایند .. تو به تنهایی ! فرشته ها نامه های اعمال را رها کنند و انگشت به دهن بمانند و چپ چپ به خدا نگاه کنند.. و خدا یواشکی تبسم کند
تو نیستی... بیچاره ، آدم برفی ها!! یخ می زنند از سرما...!
عاقلانه نیست زل زدن به چشمانت ! مثل خیره شدن به خورشید می ماند ... ️️️
فقط چشم های تو مانده در یادم و صدایت در گوشم..بگو چگونه دیوانه نباشم وقتی با هر صدایی یا هر نگاهی.... تنها تو مجسم می شوی روبرویم...!!
فقط چشم های تو مانده در یادم و صدایت در گوشم... بگو چگونه دیوانه نباشم وقتی با هر صدایی یا هر نگاهی تنها تو مجسم می شوی روبرویم...!!
صبح یعنی : طلوع دوباره ی تو در جان من ! امروز هم سرشار از دوست داشتن توام مثل دیروز ... مثل فردا ...! ️️️
گاهی دلم یک فنجان چای می خواهد ، فرقی نمی کند پر رنگ باشد یا کم رنگ داغ باشد یا سرد تلخ باشد یا شیرین فقط از دست تو باشد... ️️️
عید تویی ... که تنها با لبخندی از تو عشق در قلبم شکوفه می دهد دستانت را به من بسپار تا تبسم خدا را ببینی ️️️
شب گم شده بود لای به لای موهات اما دست هایت پر بود از ستاره باید می دانستم راه عشق از چشمانت می گذرد.... ️️️
آنقدر زیبایی که به تنهایی از عهده ی دوست داشتنت بر نمی آیم .. در من هزاران من است که لحظه لحظه قیام می کنند برای ستایش تو ...
️ دلم روشن است می آیی ... هوا دوباره خوب می شود دلم دوباره پر می گیرد .... دوباره هزار بار عاشقت می شوم تو یک بار می گویی دوستت دارم .... و من از شوق هزار بار می میرم دلم روشن است ..... دوباره عاشقم خواهی شد ...
چشم هایت همه چیز را لو مے دهد نگو ڪه عاشقم نیستے ... انگار ڪه بخواهے بوے عطرے تند پیچیده در اتاقے ڪوچک را انڪار ڪنے .... ساکت نباش عشق را باید فریاد زد
. خیالت همیشه همراه من است و اسمت ورد زبانم راستی نقشه ی شهر را هم تا زده ام گذاشته ام در جیب کت ام خیالم راحت تر است راه فراری نداری از هر طرف که بروی در آغوش منی ️️️
پاییز باران شعرو جنون.. بهانه اند که از تو بگویم، مقصد چشم های توست️ .... وگرنه من کجا و شعر گفتن کجا؟!
به انرژی می مانی در من تمام نمیشود دوست داشتنت فقط هرلحظه... به شکلِ دیگری دوستت دارم ️️️
فرقی نمی کند رها باشد یا کنج قفس .. پرنده شوق پرواز نمی افتد از سرش ، درست مثل من کنارم باشی یا نباشی پرنده ی خیالم فقط در آسمان تو پر می زند ...