- خیالِ تو، با رقصِ خورشیدِ صبح، مرا تا دلِ روزها می کشد...
جز نقش خیال تو در چشم نمی آید
با خیال تو به سر بردن، اگر هست گناه با خبر باش که من، غرق گناهم همه عمر …
همه چیز تمام می شود! جز خیالِ تو
سرد است هوای نبودنت اما من با خیال تو گرم میشود زمستانم
دلم دیگر با خودم راه نمی آید هر روز پرسه میزند در خیال تو...
گفتى بگو که در چه خیالی و حال چیست ؟ ما را خیالِ تو است ، تو را در خیال چیست ؟