پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
- خیالِ تو،با رقصِ خورشیدِ صبح،مرا تا دلِ روزها می کشد......
جز نقش خیال تو در چشم نمی آید...
با خیال تو به سر بردن،اگر هست گناهبا خبر باش که من،غرق گناهم همه عمر …...
سرد است هوای نبودنت امامن با خیال تو گرم میشود زمستانم...
دلم دیگر با خودمراه نمی آیدهر روز پرسهمیزند در خیال تو......
گفتى بگو که در چه خیالی و حال چیست ؟ ما را خیالِ تو است ، تو را در خیال چیست ؟...