پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در سایه سار عشق، دلم خانه می کند هر لحظه با خیال تو افسانه می کند چون باده نوش مست، به کوی تو می روم این دل به شوق دیدنت پروانه می کند برگشته ام ز راه سفر، خسته و غریب چشم انتظار عشق تو، پیمانه می کند در آسمان دل، تو ستاره ای و من هر شب به یاد روی تو کاشانه می کند با هر نگاه تو، دل من زنده می شود این عشق با طنین تو افسانه می کند در بزم عاشقان، تو گلی و من نسیم هر لحظه بوی عشق تو جانانه می کند ای دلب...
سردار آرزوهایم هزار موج هم که بیاید سقف خانه ی خیالم امن است برای آغوش تو.. و بر بالشمخملین نگاهت آسودگی خواهم بافت آنقدر کههزار موج هم که بیاید خیالت را آب نخواهد برد...
دلتنگمو خیالِ توپونه ای خشک استدر دستانمکه هرچه بیشتر خُردش می کنمعطرش بیشتر زندگی را بر می دارد...
- خیالِ تو،با رقصِ خورشیدِ صبح،مرا تا دلِ روزها می کشد......
تمام دروازه های بودنت را ببند،کسی که تو را بخواهد، به روزن پنجره ای هم راضی ست.تمام پنجره های بودنت را ببند،کسی که تو را بخواهد، به خیال تو هم راضی ست. شعر:نەبەز گوران برگردان: زانا کوردستانی...
سالانه های من شب آمد و سکوت غریبانه های منباران گرفته غربت ویرانه های من من ماندم و خیال تو و حسرت وصالماهیکه دل سپرده به افسانه های من بار غمی به دوش خودم می کشم ولییاد تو ماند و زخم سر شانه های من رفتی و عطر زنبقت از خاطرم نرفتای کاکلت شکوفه ی پروانه های من یاد از بهار و سبزه و گل می کنم دریغطی میشود بدون تو سالانه های من♤♤♤✍ علی معصومی...
مرا با خیال تو عمریست زندگانی..المیراپناهی-درین کبود...
خیال تو... قصه ی ناتمام لب های پروانه ستتو که به شاهراه گیلاس های تلخپیله می کنیبگو،نشئه ی کدام عطر شیرین صبحیکه آفتاب با پنجه هایش به سینه می کوبدو آسمان دانه های ستاره می کاردتو کهاز دل بادباک های تنها به زمین می رسی بوی دریا می دهیاما هنوزخیال تو شیرین تر ازعاشق شدن است......
هر شب گریه را بهانه میکنم و زار از زندگی میزنم .خود را در میان تمام حرفها دار میزنمهاج و واج در میان تمام دل آشوبه های زندگی تا بامدادان سحر بهر دلم ساز میزنم هرشب خسته و پریشان سوی دلم چنگ ب تار میزنم.با هر غزل شعر انگار خون به جگر قافیه ها میزنم.تا مغز و استخوان غم رسیده است گاهی گله از زمانه بر سر تو نغ فراوان می زنم.من مانده ام غم دل گر طبیم تو باشی داغی تلنبار باز به سینه می زنم.بوی خوش خیال تو در سرم میپیچد باز انگار از پس این ...
حجره عطار یکشب بهانه می کنم و زار می زنمخود را میان عقل و جنون دار می زنماز ناکجای شک و دلآشوب لحظه هاتا بامداد صبح یقین بار می زنم از امتداد پنجره ای رو به آفتاب خود را به سمت کوچه انکار می زنم من مست جام سرخ لب لعل دلبرمگلبوسه ها به ابروی دلدار می زنم گفتم که ای حقیقت پنهان خلسه هاموجم که سمت ساحل اقرار می زنم همراه رود و همنفس صبحم ای عزبزباران تر از همیشه سبکبار می زنم از شعله محبت اگر کشته می شومسنگی ا...
چشمامو می بندم و خیال میکنم اینجاییولی وقتی چشمامو باز میکنم و می بینم نیستیتازه میفهمم که چقدر دلم برات تنگ شدهمی دونی چرا هر شب اینجام؟ چون هنوز عطر خوش خاطرات باهم بودن داره بهشت من اینجاست جایی که محل قرار عاشقانه مان بود تو دوست داشتی، هر روز تحمل دلتنگی ت آسان تر می شود، زیرا یک روز بیشتر از آخرین ملاقات مان گذشته است و یک روز به ملاقات بعدی مان نزدیک تر می شوم. روزی که به دوری از تو تمام شود ارزش زندگی کردن ندارد تنها جای گذر(پایا...
دل بود و غزل بود و خیال تو و راهیدل رفت و غزل ماند و خیال تو و آهیارس آرامی...
حال مرا نپرس امشب شب ترین شب های من است در میانه عبور از پل تکثیر شده چشمانتبه محال پر می کشمواقعیت خودش را به خیال تو می بازدو در تو محو و محوتر می شودو حالا اینجا در خیالم همه چیز جور دیگری ستحتی شب آن قدرها هم شب نیست...ارس آرامی...
تنها اگر با خلوت رویای تو نشسته امشادم که با خیال تو تنها نشسته ام...
جز نقش خیال تو در چشم نمی آید...
در خیال تو با یاد یک آهو سرم گرم استآهو که نه ، یک دختر بد خو ، سرم گرم استاین روزها با سنگ ها ، دیوارها آریآنگونه که با صخره ها (آمو) سرم گرم استیا آب ، یا آتش ، همیشه با یکی بایدمن با یکی نه ، بلکه با هر دو سرم گرم استچون موش در فکر فرار از شیشه ای بن بستدنبال تو هی میدوم هر سو ، سرم گرم است...با شیر های گشنه ی دور تو هر شبدر بیشه ای مانند (بوفالو) سرم گرم استچون شعبده بازی که سر گرم است با ترفندبا چشم های قهوه ی...
فصل پاییز راکمی بیشتردوست دارمچونشب های پاییزفرصت بیشتریبه من می دهدبرای همنشینیبا خیال تووبارانشاشک شرمی ستکه ابر خاکستریمی ریزداز حال منوقتی غزلیدر وجودم شکلمی گیردو دم به زبان آمدنبا آهی همیشگیسر زا می رود...
دست از تو بردارم کجا هر روزاین قلب سرگردونُ بسپارممن با تو عمری زندگی کردممن تا ابد عطر تو رو دارمدست از تو بردارم خیال تودست از سر من برنمی دارهعشقت تو بیداری، تو خوابم...، وایعشق تو روی دور تکرارهتنهاییامُ دست کی هر روزبسپارم و راهی شم از اینجامن بر نمی گردم به آرامشمن بر نمی گردم به این دنیابی آرزوی تو کجا بایدبا این دل دیوونه بنشینممن غیر تو چیزی نمی فهمممن غیر تو چیزی نمی بینمای بی تفاوت روبرو با من...
باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم...
همچنان... درجاده ی خیال تو در سفرم...
با خیال تو به سر بردن،اگر هست گناهبا خبر باش که من،غرق گناهم همه عمر …...
این قصهبا بُرد تو اغاز شدتو صاحب قلب منمن صاحب خیال توچه تقسیم ناعادلانه ایی...
سرد است هوای نبودنت امامن با خیال تو گرم میشود زمستانم...
دلم دیگر با خودمراه نمی آیدهر روز پرسهمیزند در خیال تو......
لذت دنیا کم نبوداگر غم نبود....تهی از زندگیبا خیال توزنده ام...بی تردید آرزوی منیدل زندهبه امید دیدارتمی گذرانم ثانیه های مرده را...
عمرِ خوشبختیمون کوتاه بود عزیزِ دلماما برایِ من، برایِ یک عمرم کافیهمن با خیالِ تو بقیه یِ زندگیمو سر می کنم......
ﺑﺎ ﺧﯿال ﺗﻮ .. ﺑﯿﺨﯿﺎﻝ ﺧیﻠﯽ ﻫﺎ ﺷﺪﻩ امدلم کمی نم نم باران و یک عالمه ت️و میخواهد️️️...
- من و خیالِ تو ؛موسیقیِ ملایمرویاپروازچشم هایم را بسته املبخندی نشسته بر کنجِ لبانم...شاید رهگذرانِ دیوانه ام پندارندبی خیالِ نگاه و پندارِ آنهامن دوست دارم به تو فکر کنم......
گفتى بگو که در چه خیالی و حال چیست ؟ ما را خیالِ تو است ، تو را در خیال چیست ؟...