جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
مادرم گفت به من: "خیر ببینی پسرم"مستجاب ست دعایش به گمانم با تو......
ما برایش جان فدا کردیم و او با طَعنه گفت: چیزِ دندان گیرِ مرغوبی نداری بیشتر؟...
سر نخی از مویت افتاده به دست یک پلیسحال می فهمدچرا این قتل ها زنجیره ایست......
برخاستی و رفتی و در پشت سر توانگار نه انگار ... نگاهی نگران ست...
ای حادثه در حادثه ،ای زلزله ای عشقهر جا خبری هست تو پایت به میان ست...