مادرم گفت به من: "خیر ببینی پسرم" مستجاب ست دعایش به گمانم با تو...
ما برایش جان فدا کردیم و او با طَعنه گفت: چیزِ دندان گیرِ مرغوبی نداری بیشتر؟
سر نخی از مویت افتاده به دست یک پلیس حال می فهمدچرا این قتل ها زنجیره ایست...
با هم متضادند و ندارند تناقض ! گفتم "برو"، یعنی که "بمان" ، کاش بفهمی ... . .
گفتی که مسلمانم و ماه رمضان ست .. بوسی بده افطار کنم ... وقت اذان است در وصف تو بانوی تغزل چه بگویم؟ چیزی که عیان ست چه حاجت به بیان ست؟ هم قامت سرو از قد رعنات خمیده هم در طلبت غنچه چنین جامه دران ست ... پرسید :چه...
خوش بحالش، به خدا از همه نزدیک تر است گره ی روسری روی رگ گردن تو
گناه کیست اگر اهل عشق معدودند ؟ که باد ، عطر تو را هر کجا نخواهد برد
مادرم گفت به من : خیر ببینی پسرم مستجاب است دعایش به گمانم با تو...
چون یک کتاب کهنه که در روی طاقچه ست ؛ دل مانده است بی تو چه خاکی به سر کند!
گناه کیست اگر اهل عشق معدودند ؟ که باد عطر تو را هر کجا نخواهد برد
برخاستی و رفتی و در پشت سر تو انگار نه انگار ... نگاهی نگران ست
ای حادثه در حادثه ،ای زلزله ای عشق هر جا خبری هست تو پایت به میان ست
گفتی که مسلمانم و ماه رمضان ست .. بوسی بده افطار کنم ... وقت اذان است
آسمان هم مرد عشقت نیست ،کم آورده است سیل می خواهد جدایی ،بارش نم نم چرا؟؟
حرف یلدا شد که او دستی به موهایش کشید نرخ تعیین می کند گویا میان معرکه!