پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مادرم گفت به من: "خیر ببینی پسرم"مستجاب ست دعایش به گمانم با تو......
ما برایش جان فدا کردیم و او با طَعنه گفت: چیزِ دندان گیرِ مرغوبی نداری بیشتر؟...
سر نخی از مویت افتاده به دست یک پلیسحال می فهمدچرا این قتل ها زنجیره ایست......
با هم متضادند و ندارند تناقض !گفتم "برو"، یعنی که "بمان" ، کاش بفهمی ........
گفتی که مسلمانم و ماه رمضان ست ..بوسی بده افطار کنم ... وقت اذان استدر وصف تو بانوی تغزل چه بگویم؟چیزی که عیان ست چه حاجت به بیان ست؟هم قامت سرو از قد رعنات خمیدههم در طلبت غنچه چنین جامه دران ست ...پرسید :چه حالست دلت از لب و چشمم ؟هم زنده به این ست ... و هم کشته از آن ست ...ما زخمی زلفیم،به ابروی تو سوگنداین قائله را خاتمه با تیر و کمان ست ...ای حادثه در حادثه ،ای زلزله ای عشق ...هر جا خبری هست تو پایت به میان ست...
خوش بحالش، به خدا از همه نزدیک تر استگره ی روسری روی رگ گردن تو...
گناه کیست اگر اهل عشق معدودند ؟که باد ، عطر تو را هر کجا نخواهد برد...
مادرم گفت به من : خیر ببینی پسرممستجاب است دعایش به گمانم با تو......
چون یک کتاب کهنه که در روی طاقچه ست ؛دل مانده است بی تو چه خاکی به سر کند!...
گناه کیست اگر اهل عشق معدودند ؟که باد عطر تو را هر کجا نخواهد برد...
برخاستی و رفتی و در پشت سر توانگار نه انگار ... نگاهی نگران ست...
ای حادثه در حادثه ،ای زلزله ای عشقهر جا خبری هست تو پایت به میان ست...
گفتی که مسلمانم و ماه رمضان ست ..بوسی بده افطار کنم ... وقت اذان است...
آسمان هم مرد عشقت نیست ،کم آورده استسیل می خواهد جدایی ،بارش نم نم چرا؟؟...
حرف یلدا شد که او دستی به موهایش کشید نرخ تعیین می کند گویا میان معرکه!...