گاه وصل است و گاه هجر
گاهشمارِ درد؛ از زایشگاه تا آرامگاه!
شیما رحمانی...
توطئهِ شان قتلِ قاصدک بود؛ برف و بوران
باد اما؛ ناجیِ عاطفه شد.
✍شیمارحمانی...
توکه باران باشی
من؛ چتر را به دار می آویزم
اگر که تو و فقط، تنها تو؛ باران باشی.
شیمارحمانی...
باران حسود بود
و
ایوان؛ کَم طاقت
اطلسی دِق مرگ شد...
من؛ نَه از شَرَرِ آتش
که از؛ شُرشُرِ باران سوختم...