رویای تو کودکی بود دری را کوبید و فرار کرد
برفی سنگین نشست درختی زیبا شد درختی شکست
گونه ام را خشک کردم خیال تان نباشد باران بود باران اردیبهشت
نور بودی آمدی به اتاقم پرده را کشیدم که ترکم نکنی تاریکم کردی...
اما همه ی راه ها که با پا پیموده نمی شوند دستت را به من بده...