شبیه نوبرانه های هرفصل... شیرینی! یلدات مبارک
چایِ طَعمی فقط چای با اسانسِ لبخندَش... آن هَم در یک عصرِ خسته یِ کاری...
شب، موهای توست! ریخته بر بازوان ماه تاریک؛ طولانی... طولانی...
همہچیز، از یڪ دوست داشتنِ ساده شروع شد! تو ڪَفتی: دوستَت دارم و من تا عشق تا بینہایت تا خدا پرواز ڪردم...!
تو همانی که می شود چای را کنارت بدون قند... شیرین نوشید
خنده هایت را به دنیایم بیاویز موهایت را به رویایم... مدتی ست، دنبال دلخوشی های ساده ام!
بهترین روز زندگی من روزیست که تو در میان ناباوریها می آیی و کنارم می نشینی و دستم را می گیری...