پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آسمان همرنگ با چشمان توستموج هم ،هم موج با موهای توست عشق من نسبت به تو بی انتهاستگویی انگار عشق مال ما دوتاستعاشقت گشتم ،شدم دیوانه اتمن شدم محو نگاه چهره اتعاشقت گشتم ولی تو بی خبرتوشدی دلداده ی شخصی دگرمهرمن نسبت به تو بی انتهاستگرچه راه ومقصدت ازمن جداست❤...
گاهی تورا کنارم حس می کنم و رد عطر به جا مانده از آخرین پیراهنت زیر پوستم هزار انشعاب می شود و واژه هایی را با خود حمل می کند که از سرزمین ماه و قصه گریخته اند من به تو فکر می کنم به تمام جهان سیما یداللهیاز تو می نویسم و دانه های زندگی از انگشتانم می روید سبز می شود و سبزینه ی گیاه امید تمام جهانم را پُر می کند دیوار ها آسمان انگشتان من و قصه ی موهای توسیما یداللهی...
وقتی که می آیی خیابان دلپذیر استپهلو به پهلو درختان دلپذیر استتو باشی ابرها هم عاشقت هستندبارقص موهای تو باران دلپذیر استگل من ! مثل گل قدم بر می داریکفش هایت مثل گلدان دلپذیر استخورشید گونه از هوایم دور می گردیدر انتظار تو زمستان دلپذیر استکنار اندوه تو مثل کوه می ایستمدر چشمهایم آبشاران دلپذیر است.خوش بین...
موهای تو نمناک و پریشان باشدجاده و منظره و نم نم باران باشدلبت شیره انگور و گل تریاک استاختیار هر دومان دست خیابان باشدگردنت شیشه و این شیشه پر از کنیاک استبی گمان مستی در آغوش تو آسان باشددر تو زشتی نه زیبایی وحشتناک استمی شود کافر از عشق تو مسلمان باشدکیمیایی که تو را ساخت چیز دگر استهرگز نشود کافر کسی با تو مسلمان باشد...
بی تاب ترین مرد زمینموقتی می بینمموهای توآزادانه در بادتاب می خورد...کاش می دانستییک مرد روی زمینهمه چیزشبه لبخندهایت متصل است....
زیبایی ماه باعث تفسیر تو باشد بر لوح دل من همه تصویر تو باشد تیر نگاهت ، زد و آتش به دلم کرد این قلعه ی ممنوعه به تسخیر تو باشدای ژاله صفت در دل ابری شده پنهانباران که شوی سینه به تقطیر تو باشد سیلاب شد و خشک و تر عشق مرا برد افسوس که این برکه به تبخیر تو باشد سجده ی عابد به خدایش نرسیدهناکامی زاهد از همه تقصیر تو باشد شیدایم و در هجر تو افسرده و حیران هرعضو بدن بسته به موهای تو باشد تا کی به تمنای رسیدن به تو ...
یک روز بارانیاز پنجره ی اتاق مندر باران،یاد عطر موهای تو می افتم ؛هنوز مثل روز اول ؛ سرخ میشوم ! من بزرگ نمیشوم ! من از این عشق ؛ پیر نمیشوم ؛باران میشوم.....
در هر طرفم صورت معصوم تو باشدچشمم هدف تیر تماشای تو باشدباغ شوی تا که روم دیدن گلهاگلها همه نقش رخ زیبای تو باشدباران که شود نم بکشد موی سیاهتبوی تنم از نرگس موهای تو باشدساحل بروی صید کنی کاش تو یکبارماهی شوم و دام به دریای تو باشدگر مست شوم پاره کنم پیرهنم راسر مستی ام از ساغر مینای تو باشد...
و عشقپزشک حاذقی است !که نسخه ی تمام درد هایم رالابلای موهای تو پیچید . . ....
شعر را کوتاه دوست دارمموهای تو رابلند!...
یلدای من _موهای توست ......
در حسرت موهای تو جانم به لب آمدبر مخترع روسری صد لعنت و نفرین ...
و عشق پزشک حاذقی ست که نسخه یِ تمام درد هایم را لابلای موهای تو پیچید...
گربه ای در گوشه ی انبار خوابش میبردآن زمان که سفره با اقرار خوابش میبردپای پولی گر میان باشد پلیس زبده ایدر مصاف حمله ی اشرار خوابش میبردزندگی را در پس پس کوچه ها گم کرده امعاقبت از این همه تکرار خوابش میبردبا مرور خاطرات تلخ دوران بلاگاهگاهی در سرم افکار خوابش میبردحجم غم از سر به انگشتان دستم میرسدهر نتی را میزنم گیتار خوابش می بردبس که از چشم و لب و مو و دهانت گفته امعکس تو در قاب بر دیوار خوابش میبردتوبه ها...
کاش تعجیلی شود،روزی خدا قسمت کند... یک ملاقات خصوصی،دستِ من با موی تو! ️...
شب، موهای توست!ریخته بر بازوان ماهتاریک؛طولانی...طولانی......
موهای تو ابریشم مرغوب بهشت استچشمان تو منظومه بی نقص وشگفت استتلفیق سر و گردن و قوس کمر تو...در هندسه گر شک نکنم خط سرشت است...
باز بادموهای تو را آشفته کردو من غرق تماشایخیال انگیز ترین تصویر جهانم...