پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عشق یارب با فراموشی چرا بیگانه استرفته اما یاد او با این دل دیوانه است...
خنده، بخیه استبوسه، بخیه استفراموشی، بخیه استمهربانی ، بخیه استآدم بیبخیه متلاشی میشود!آدمزخم است......
گاهی تنها چیزی که مرا به زندگی پیوند می دهدفراموشی دنیاست،یک فنجان چای ویک موسیقی روحنوازچیزی شبیه نگاه تو...
از صمیم قلب برای بعضی از خاطرات آرزوی فراموشی میکنم...
دلت نگیرد از نبودن کسیآدم هاسالهاست که دچار فراموشی اند......