تا خنده بر بساط فریب جهان کنم چون صبح، یک دهن لب خندانم آرزوست
گر گلوگیر نمیشد غمِ نان ، مردم را همهی روی زمین یک لبِ خندان میشد
لب خندان تو برق چشمان تو برده قرار از دل عاشق زارم با من بی نوا بیش از اینم جفا دگر مکن یارم