دنیا را به بازی گرفته ایم ما، من با موهایم تو با خنده هایت!
از ماجرای عشقت، رو سفید بیرون آمدند، موهایم...
انگشتانی را میان موهایم میآفرید که من بیسپاسگزاری گریه کنم انگشتانی که ریتم شعرهای مرا آهسته میکرد
خودم را به پارک آورده ام می خواهم روسری ام را در بیاورم تا آشوب باد خیالت را از لای موهایم بیرون بیاورد...