تنها شراب چشم خمار تو قادر است میخانه را دوباره پر از مشتری کند
تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست تسلی دادن این فاجعه میخانه میخواهد ...
آن شبی که دلی بود به میخانه نشستیم آ ن توبه صد ساله به یک جرعه شکستیم از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد