اگر مرا خفه کردند، نعرهء من را نمی توانند خفه کنند. یادت باشد که بعد از مرگ هم فریاد خواهم کشید... و هنوز هم فریادش به گوش می رسد. نامه ی غلامحسین ساعدی از زندان برای برادرش
من وحشی جنگجویی هستم که اجازه نمی دهم کسی پایش را از گلیمش درازتر کند! اگر روزی کسی چنین جرأتی پیدا کرد یقین دارم خودم این اجازه را به او داده ام... تا آنجا که راه داشته باشد بدی را با خوبی و بی ادبی را با متانت پاسخ می...
در روزگارانی که شیرین خواب خسرو شاه می بیند فرهاد ، تیشه ، بیستون پیکار یعنی چه؟ ما از درون گندیده ایم از آفت یاران! جسم مترسک کنج گندمزار یعنی چه؟ این شعر ، این گفتار یعنی چه این درد پر تکرار یعنی چه وقتی سگ چوپان ده سگ-گرگ زاییده...
در حسرت یک نعره ی مستانه بمردیم ویران شود این شهر که میخانه ندارد