بسته ام بار سفر یار به همراهم نیست چشم من آب فقط پشت سرم میریزد ..
بعد تو چشم من صدها خزر گریست دنیا بدون تو جز یک شکنجه نیست
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشت آنجه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود
چون ابری سرگردان میگرید چشم من در تنهایی ای روز شادیها کی باز آیی امشب حال مرا تو نمیدانی از چشمم غم دل تو نمیخوانی...
چشم من چشم تو را دید ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد...!