چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مشو ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
بین اقبال منو قسمت او کاش خدا گرهی سخت بیندازد و بازش نکند
گره از دلم باز میکند نگاهت....
چون وا نمیکنی گرهی / خود گره مشو ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست
کار تو در چشم ما ابرو گره انداختن کار ما با اینهمه دل را به چشمت باختن
هنوز هم بندم کفشم را … پروانه ای گره می زنم در مسیرِ خانه ات