کیاوش کامرانیان
دلنوشته های دل تنهام
درد
یه وقتایی دردهایی هست
که آدم رو از ریشه میسوزونه
یه آدم که ریشه اش سوخت
یا هیزم میشه و تنور دلش رو میسوزونه
یا الوار میشه و روی آب دل میپوسونه
دلش ریشه میخواد توی خاک
بلند شه ، پر شاخ و برگ ، مثل تاک
یا که...
گمشده ...
سالهاست گمشده ای دارم
هر چه بیش میجویم
نمی یابم من او را
به هر جا می روم
نیست از او نام و نشانی
ز هر کس جویم او را
نمیداند نشان ، هم نام او را
سالهاست گم کرده ام من
ولی انگار همین جاست
نهان از...
شب
باز شب آمد و فکر و خیال
باز تشویش ذهن با افکار محال
شب و نجوای نواهنگ
تکرار پی در پی چند آهنگ
یک لیوان چای با طعم شمعدانی
دلتنگی ، بی کسی ، تنهایی
با چشمان خیس بارانی
زیر سقف ،کنج شیروانی
نه راه پس مانده نه راه...