پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شب یلداست و دلم با ترانه ای عاشقانه می خواهد بلندتر از کوچه باغ های نسترن بخواند که تو، زیباترین راز این کهکشان بی کرانی. چرخ فلک به بهانه ی تو، کمی آهسته تر می چرخد تا نفس هایمان در هم آمیخته شود و زمان، در حضورت جاودانه بماند. این شب، طولانی ترین نجوای دل است به ستارگان، که تنها بهانه ی بلندی اش تویی..بیا برایم از عشق بگو، از شوریدگی های نابِ قلبت، که هر کلمه ات شعری می شود در گوش شب. بیا در کنار من، زیر طنابی از نورهای سرد و دور، و بگو که...
شب باز شب آمد و فکر و خیالباز تشویش ذهن با افکار محالشب و نجوای نواهنگتکرار پی در پی چند آهنگیک لیوان چای با طعم شمعدانیدلتنگی ، بی کسی ، تنهایی با چشمان خیس بارانی زیر سقف ،کنج شیروانینه راه پس مانده نه راه پشیمانیگناهکار زین همه گناه بیگناهی باز هم شب ، من و غم و تنهایی باز چشمانم مرا میکشد به رسواییآن که بی جرم بریدی نفسشآن که بی حکم بیفکندی قفسشآن منم ! شاید این بار بخوابمشاید این بار پَسش باشد صبح سپیدیکه در...