فردا دوباره همه چیز را فراموش می کنم! من شهروند جامعه ای هستم که آلزایمر دارد... عباس پورعلمداری
نه قلب دارد نه احساس اما سخاوت عجیبی دارد نیمکتِ سرد و سنگیِ پارک... عباس پورعلمداری
به سراغش آمد اما با حسرت با چند شاخه گل چند قطره اشک و ندانست روی قلب او تلی از خاک و سنگی سرد خوابیده... عباس پورعلمداری