ما از جان هم چه میخواستیم .....
کلمه درآماتیک پانتومیم دوستت دارم را هم با اَدا بازی حدس نزدیم
راستی اسکار احمقانه ای از مجسمه آدم و هوا ارزش زمینی شدن را داشت!
ما بی گمان محصول جنگ های ممنوعه در میان آلزایمر خاموشی بودیم..
تو میدانی ماچرا آلبوم خاطرات را در تپانچه نوستالوژی به سمت هم نشانه گرفتیم؟!
تا زخم برداریم و با درد بمیریم ...
عطش تند بوسه های مرداد ، در عصر یخبندان، ما را به خواب ابدی فرو برد..
پس چمان بود که به هم میخندیدیم و احمقانه تر در تنهایی میگریستیم....
هنوز هم درتوهمی پوشالی به خوابهای هم پرسه میزنیم اما هربار مسن تر از گذشته...
ZibaMatn.IR