گفتند امید چیست؟،،،
گفتم امید آن است ، ک یوسف را از ت چاه ب بیرون بلکه ب میز پادشاهی رساند..
یوسف از درون چاه فریاد کشید ب برادرانش گفت:
من در دلم ریشه امید ب خدا را کاشته ام ..
هیچ توفانی از ریشه نمی تواند تکانم دهد..
بادی میلرزد و علف هرزی ب رقص می اید..
ریشه امیدم توکل ب خداست ..
بتاز توفان دیوار دلم هم نمیلرزد..
چه خنده ی مستانه ای می کند ،ریشه ریشه امیدم ب هجوم غرش تو ،بتاز توفان
من ریشه امیدم توکل ب خداست..
بهترین دارو :امید است
بدترین مریضی: نا امیدی..
سرکار خانم المیرا پناهی درین کبود
دانش اندوخته علم روانشناسی
ZibaMatn.IR