من صد سال است که مرده ام
از من فقط نگاهی مانده بی فروغ
آهی مانده پر حسرت
سینه ای مانده پر درد
استخوانهایی مانده شکننده
من سالهاست که مرده ام
صدایم را کسی نمی شنود
قلبم را کسی لرزاند که عشق در جانم خون بدواند وعاقبت به مشتی خاک بدل شد
من صد سال است که مرده ام دیشب بر مزار خالی خود فاتحه ای خواندم
حتی دیگر روحی نیز وجود ندارد که شاد شود
ZibaMatn.IR