100 متن کوتاه احساسی ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره احساسی
100 متن کوتاه احساسی ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن احساسی برای اینستاگرام و بیو واتساپ
نگاهش بود، عنوان دوبیتی؛
در آن گم بود، دیوان دوبیتی؛
و با «ردالعجز»، بر صدرٍ احساس،
دو چشمش گشت، پایان دوبیتی...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی، (الف احساس)

اگر شعرم، تبِ احساس دارد،
شمیمش، شمّه ای، از یاس دارد،
به عشقِ توست؛ آقای فرامِهر!
دمت، آرامشِ ریواس دارد!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)

در عجبم از سیب خوردنمان...
که از آن فقط چوبی باقی می ماند... مگر این همه چوبی که خوردیم از یک سیب شروع نشد!!!؟؟؟
متن:عطیه چک نژادیان

خدا آن حس زیباست که در تاریکی صحرا، زمانیکی هراس مرگ میدزدد سکوتت را
یکی مثل نسیم دشت آهسته میگوید،
کنارت هستم ای تنها،دلت آرام میگیرد...

از رنگ و ریا هیچ نبردی بویی؛
با نوگلِ خوبی و صفا هم خویی؛
آن قدر، تو بیرنگی و خوبی؛ گلِ من!
که احساسِ دلم جز تو نبیند رویی!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿

پُررنگ ترین رنگِ وفا هست دلت؛
بی رنگ تر از، آبِ صفا هست دلت؛
از جنبه ی احساس و گلِ خوبی و مهر،
همواره چه بی رنگ و ریا هست دلت!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب دل گویه های بانوی احساس.
🌿❤️🌿

دخترکم
تو خوابی و من به صدای آرام نفس کشیدنت گوش میدهم
هر نفست برای من نبضِ زندگیست
تصویر صورت نازنینت برایم عین عاشقیست

هیچوقت اجازه نده که کینه با بدست گرفتن قدرت معاهده صلح تاریخ را به چالش بکشد
همه چیز را به مهربانی واگذار کن آری مهربانی بهترین سفیر صلح جهان است
نویسنده عطیه چک نژادیان

در قمارِ زندگانی شد خُمار/
چشمِ احساسی که در ره، تار شد...
زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)

چه سخت است تنفس در جایی که تو نیستی و چه رنج آور است محیطی که یادی از تو درآنجا نباشد .

صبح آمده؛ با خنده نموده است: «سلام»/
صد پنجره با عشق گشوده است؛ سلام/
احساسِ خوشی، داده به دل، دست کنون/
رنگِ شبِ تیره، چو زدوده است؛ سلام/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس

از غصّه ها آزرده ام؛
از گریه ها پژمرده ام؛
از دستِ غم بر گُرده ام،
صد زخمِ کاری خورده ام؛
امّا هنوز احساس را،
دستِ جفا نسپرده ام!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (کوتاه سروده ها)

چقدر بنویسم
از عشقی
که پرکرده است
گل دشتِ وجودم را؟
چقدر واژه شود دلِ من
دردهای نهانش را؟
چقدر احساس بکارم
تا محبّت بر دهد؟
زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)

چقدر محو شوم هر روز
در تکراری های دل؟
چقدر محو شوم هر روز
در مات های آیینه ی احساسم؟
زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)

گاهی دلت از سن و سالت میگیره
میخواهی کودک باشی
کودکی که به هر بهانه ای
به آغوش غمخواری پناه میبرد
بزرگ که باشی...
باید بغض های زیادی را
بی صدا دفن کنی...!
.

لحظه ای در گذر از خاطره ها
ناخود آگاه دلم یاد تو کرد
خنده آمد به لبم شاد شدم
گویی از قید غم آزاد شدم
هر کجا هستی دوست، دست حق همراهت…
عطیه چک نژادیان

صفا بارید، بر دشتِ دلم، یک ریز؛
از آن گردید، غم های گران، ناچیز؛
زِ پالیزِ وجودم، مهربانی رُست؛
و حسّ دل، رها گشت از، نمِ پاییز!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)

با احساسی،
از مهر،
لبریز؛
چونان مهری،
که از پی آن،
آبان است،
مهربان باشیم و مهرانگیز؛
تا بهاری گردد،
تمام لحظه هامان،
در دلِ پاییز!
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
🍂🍁

من،
تنهاتر از تو؛
تو،
تنهاتر از من؛
رسم غریبی است:
عشق و تنهایی؛
دوری و دوستی!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب صدای پای احساس،
ص ۱۹۴.

در باروریِ احساس،
به باورِ تو امیدوارم؛
تو مرا باور کن؛
از عاطفه بارور کن!
زهرا حکیمی بافقی،
کتاب صدای پای احساس.

درختی است
لبه ی پرتگاه
ریشه هایش در هوای خالی
دست می کشد به زخم های باد
فیروزه سمیعی

گاهی سخت دلتنگ می شوم
گویی که می خواهم
تو را از خیال های خوش بیرون کشم
و در آغوش گیرمت
گویی که بغض کنم و
اشکی نیاید
گویی که در آن سوی میدان
فقط تو باشی و من!
رقیه سلطانی

دختر عزیزم
لبخندت تمام خستگیهای دنیا را از بین میبرد
هر روز برای خوشبختی تو دعا میکنم
هیچ وقت حتی ذرهای از حس عاشقانه من به تو کم نمیشود
عشق همیشگی من
تو بزرگترین بهانهی زندگی هستی

جانِ دلم
عروسکم
دخترم
مث نور به دلم تابیدی
آرامشِ جانم شدی و بهترین حس عاشقانه دنیا را به من هدیه کردی
داشتنت حس عجیبی است که فقط من دارم

ذهن من
متشنج ترین جای جهان است
خاطراتت هر روز کودتا می کنند
آریا ابراهیمی

تنها کسی که قلبت را
نخواهد شکست...
همان کسی است
که آن را ساخته است...
پس همیشه
فقط به خدا تکیه کن...

خدایا
میان تمام تلاطم های زندگی
فقط همین بس که میدانم
هستی…
همیشه…
همین جا…
درست در کنار من !

اگر ۴ تکه نان خوشمزه باشد
و شما ۵ نفر باشید...
کسی که اصلا از مزه آن نان
خوشش نمی آید مادر است...

نمی فهمید معنای محبّت را
نمی دانست رویای رفاقت را
در اوجِ خواهشِ دنیای احساسم
رها کرد این دلِ همزادِ محنت را
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)

عشق
نامی نیست
حس آتشی ست که زبانه می کشددر سینه ام
و می سوزاند
هر فکری
جز تو را
فیروزه سمیعی

عشق، یک ساعت شکسته است؛که هیچ گاه نمی داند، زمان کجا می رود، اما همیشه در انتظار می ماند...
....
....فیروزه سمیعی

خنده ات
همان است که از یادم برده بود☘️
چه اندازه خوشبختی ساده است🍃
...فیروزه سمیعی

به آغوشت که می رسم ☘️
تمام جهان کوچک می شود🍃
....فیروزه سمیعی

امروز
قهوه ام تو بودی
کافه و شمع و کتاب
پاییز و برگ های ریخته
قهوه امروزم
لمس دست های تو بود
سیرم از روزهای بی پایان
ولی هنوز
به بوی تو محتاجم...
«فیروزه سمیعی»

از دست های تو
امواجی می ریزد
که اندوه را
تا دوردست ها می برد...
....
فیروزه سمیعی

بستم دل خود به چشم مستت جانا
جز عشق تو در دلم نروید زیبا
هر جا بروم ، به یاد تو خسته دلم
بی تو دل من نمی تپد تا فردا
....فیروزه سمیعی

سکوت
قطاریست که با چشمان باز می گذرد
و ایستگاه ها
مسیرهایی که هیچ وقت به مقصد نمی رسند
اما در این میان
قلب من
همچنان صدایت را می شنود...
...فیروزه سمیعی

آدم های خوب
از یاد نمیرن!
از دل نمیرن!
از ذهن نمیرن!
ولی زودتر از اینکه فکرش بکنی از پیشت میرم
قدر آدمهای خوب زندگیتون بدونید
فردا خیلی دیرررررر....

جانِ مادر
موهایت را شانه میزنم و میبافم دستانم بوی گل میگیرند
به صورتت دست میکشم و دنیایم زیبا میشود
غم ها به خواب میروند و تو بهانه شادی ام میشوی

آمار کشته های جنگ، همیشه غلط بوده است
هر گلوله، دونفر را از پا در می آورد
سرباز و دختری که در سینه اش می تپد…
مریم نظریان
پرچم های کهنه ی صلح

در پاییز
یک من نه!
یک تو نه!!
یک شهر!
یک فصل دلتنگ است .....
دلتنگ اویی که نمیدانیم کیست؟!
کجاست؟!
و چه میکند!!

قورباغه ای غرق در سکوت ژرف برکه ی زندگی،
خیره در آینه ی یک دانه انگور بر خاک افتاده،
می نگرد به گذر تند فصل ها در سپیده دم خمار زندگی...
مهدی بابایی ( سوشیانت )

چقدر زجر می کشند شعرهایم
وقتی اجبار دارم ،
کوچکترین حرفهای ساده را ،
با لکنت ، در هزار پرده بگویم ..
کاش میشد یک سر سوزن از
احساس شعرهایم را بغل می کردی...
بهزادغدیری

حس قشنگیست....
بودن انسان هایی که به یک چشم بر هم زدن دلت را پر از حس زیبای به پرواز درآمدن، میکنند... .

می پرسی
کدامین احساس در عشق شگفت انگیز است؟
می گویم: "اَمنیت"
اینکه حس کنی کسی
"قلبت" را تنگ در آغوش می گیرد...
نه دستانت را...

دخترم! تو نور را برای روشن کردن روزهای زندگیام به ارمغان آوردی
دخترم! تو شادی را به شیوه عاشقانه خودت به ارمغان آوردی
دخترم! تو یک شکوفه هستی که از عالم بالا آمده
یک گنجینه خاص و زیبا برای عشق!

با کسی رابطه احساسی برقرار کن که
نه تنها افتخار میکنه تو رو داره ،
بلکه حاضره
هر ریسکی رو بکنه که فقط کنار تو باشه!

گاهی کسانی که
هزاران فرسنگ از شما فاصله دارند
می توانند احساس بهتری
نسبت به کسانی که
دقیقا در کنارتان هستند
در شما ایجاد کنند

از اعماق وجودم برایت دعا می کنم
هرگاه دلت لرزید
از شوق عشق باشد
نه از دردِ زخم های یک عمرِ پرخاطره
.

هیچوقت دیوانه وار عاشق کسی نشو!
سعی کن عاقلانه دوستش داشته باشی
تا اگر نامردانه رهایت کرد
تو ناعادلانه ویران نشوی ...

از پارک ها دلگیرم،
نیمکت یک نفره ندارند!
نمی دانند این شهر
بیشتر از آنکه عشق های
به هم رسیده داشته باشد
تنهای رها شده دارد...

لب هایت
شروع حادثه ی عشق بود
و این شیرین ترین حادثه تاریخ
خواهد بود...

هوشنگ ابتهاج :
حافظ اگر زنده بود شجریان را غرق در بوسه می کرد...
حافظ بوسه بارانش کن
.
.
او تنها یک خواننده نبود! صدای یک ملت بود..
مرغ سحر پر کشید...

بگذریم ازتب وآه /بگذریم ازغم واشک بهترین حس جهان/عاشقی بوده وهست

تو همون حس قشنگی نابِ ناب ،
مث لبخند یه نوزاد توی خواب
آریا ابراهیمی

وقتی نیستش،
داغ می کنم،
میشم کوره ی آتیش...
حالا فکرش رو بکن؛
اگه یه روز نباشه...
میشم جهنم به تمام معنا،
روی زمین،
در قالب یک آدم...

با چشمان تو غرق در آرامشم،
اما حتی یک بار نتوانستم از نزدیک برای چند دقیقه،
بدون تکان خوردن و نفس کشیدن درون شان زل بزنم...
یکی به من بگوید چه زمانی و در چه مکانی،
غرق در آرامش مطلق می شوم؟!

و من هنوز هم
از میان تمام راههای دنیا
بیراهه ی خانه ات را
دوست تر میدارم

عصر جاهلیت
بهترین زمان برای
پرستیدن چشم هایت بود !
کسی مرا کافر نمی خواند
جایی که همه مشغول
پرستیدن خدای خود بودند
من از چشم های تو
به خدایم می رسیدم
مجید رفیع زاد

نگرانم نگران خودم و حال دلم
نگرانم که پس از تو به کی دل بدهم؟
نگرانم که چرا بی تفاوت شده ام!
مثل بُت کنج اتاق در فکر توام...🖤
رقیه سلطانی

تلاش کنیم چیزی به روح هم اضافه کنیم
کندن تیکه های روح همدیگرو که همه بلدن...

من از لبخند یک نابینا فهمیدم که سیاهی رنگ نیست بلکه یک احساس است
نویسنده عطیه چک نژادیان

هوای نبودنت
همیشه سرد است
حتی عصر تابستان ؛
میان کوچه های عشق
جای قدم هایت خالی است
بودنت به قلبم
همیشه چنگ می زند
بیا که بیش از این مرا
طاقت انتظار نیست
مجید رفیع زاد

کلامت؛
مُعجِزی بر باورِ احساسِ یک زن
شعری بخوان،
مومن به غزل هایت خواهم شد

حتم دارم در این زمانه یِ قیرگون،
تُو؛
خورشید را به یکباره بلعیده ای که؛
این چنین می درخشند چشمانت !

چشم انتظاری های من پر کرده است این شهر را
با هر صدای زنگ در پر می کشد این چشم ها
شهناز یکتا

با سوزوگدازت غزلی تازه بگو
کاشانه به آتش بکش و هیچ مگو
دم کرده دلت مثل هوای اهواز
عاشق شده ای باز، به من راست بگو
شهناز یکتا

در هر زمستان،
لحظه به لحظه می شکند آینه ی جویبار،
با گریستن برف بر شانه های بید،
در زیر تابش آفتاب تموز...
مهدی بابایی ( سوشیانت )

قافیه
در نمازم یاد چشمانت به شک انداختم
باز از نو خواندم و آخر دلم را باختم
بار دیگر در اتاقم عطر مویت پخش شد
دست بردم لای مویت قافیه را باختم
شهناز یکتا

ناگهان شبح باد،
می بندد پنجره را با افسونگری،
به روی گنجشک نشسته بر لبه ی گلدان،
برای دلخوشی کودک استبداد...
مهدی بابایی ( سوشیانت )

امید رفت و فرو ریخت
تمام داروندارم
کجاست یار وفادار
کجاست مونس و یارم
شهناز یکتا

بی سبب نیست
که در آینه می خندم ، شاد
عکس زیبای تو
در آینه ی دل افتاد .
حجت اله حبیبی

نکنه تو پاییزی
که
برگ های غم و غصه را
به دلم می ریزی .
حجت اله حبیبی

من
زودتر از همه
پاییز را
لمس می کنم
وقتی ، آبشار چشمانم
آواز دلتنگی سر می دهد .
حجت اله حبیبی

❤️🩹🌿❤️🩹
نگارم
هر چه کردم نقشت از پندار من بیرون رود
یا نشد یا باز هم تصویر تو تکرار شد
شهناز یکتا
❤️🩹🌿❤️🩹

شکوه عشق در چشمت عیان است
سرور مهر در حسّت نهان است
تو را نور است و زیبایی ست ماوا
درونت آیه ی دل نغمه خوان است
زهرا حکیمی بافقی
الف احساس
🌿❤️🌿

ای کاشکی، با دل بفهمیم این که بی شک:
با عشق، غرقِ گُل، فضای زندگانی ست!
در بسترِ همواره مهرانگیزِ احساس،
امّیدواری، جان فزای زندگانی ست!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک غزل)
