زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

من یک نبوغ از دست رفته ام . سیزده سالم بود که دیپلم گرفتم . می توانستم کل واحدهای دانشگاه را تو عرض یک سال پاس کنم اما نگذاشتند. می گفتند باید ۴ سال حتما بیایی و بروی . با خواندن هر چیزی آن را حفظ می شوم . ظرف ۳ ماه فرانسه یاد گرفتم . گاهی با خودم می گویم اصلاً جای من کجاست؟ اگر من جای دیگری ، تو خانواده ی دیگری به دنیا آمده بودم این حال و روز را نداشتم ، این کارها را نمی کردم . سرافکنده هستم . چکار کنم خب مگر تقصیر من بدبخت است که IQ بالا داشتم؟ مگر دست آدم است که نابغه باشد یا کودن. گاهی به خودم می گویم اگر جایی که تو یش به دنیا آمدم یک جای دیگر بود ، خانواده ام و اطرافیانم یک کسهای دیگر بودند ، حتی اگر معلمم یک آدم دیگر بود و یک کسی اصلاً بود من یک آدم دیگری می شدم . لیاقت من این نیست که هر روز یک کار احمقانه ازم سر بزند . وقتی نگاه می کنم و خودم را با کسانی که تو دنیا مثلاً خیلی هنرمند و گنده هستند مقایسه می کنم ، می بینم بلدم اندازه آنها یا حتی بیشتر از آنها بفهمم . همه ی عشق وحالم دیگر همین است که زجر بکشم چرا سر جای خودم نیستم. این پایان سفر بهلول عاقل ماست ، این پایان گمشده های من است که خودم هستم .
/ محمدرضا کاتب / چشمهایم آبی بود /
ZibaMatn.IR

آبی و سبز ارسال شده توسط
آبی و سبز


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن