پدرم چیزهای زیادی برای فرار یا...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

پدرم چیزهای زیادی برای فرار یادم داده بود. مثلاً یادم داده بود در ساعات درد و ناامیدی و غم مثل کره زمین دور خودم بچرخم تا فقط چیزهایی را که می خواهم ببینم . وقتی میان چرخم بودم مثل این بود که بعد از مدت ها معشوقم را می توانستم در آغوش بکشم و با او لمس شوم . و بعد انگار که در عالم دیگری بودم و دیگر روی زمین و در مکان خاصی نبودم. / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /

ZibaMatn.IR
آبی و سبز
ارسال شده توسط
ارسال متن