ما را ز حضور تو چه حاجت به بهار است
چون روی تو هر لحظه به دل مایه ی یار است
در سایه ی لطف تو، دلم خانه ی آرام
با یاد تو هر لحظه دلم غرق قرار است
چشمان تو چون اختر شب های درخشان
در هر نظر از مهر، جهانی به کنار است
دل در پی آن لحظه که لبخند تو بیند
چون صبح بهاری که ز گل ها پر و بار است
در بزم تو هر دل ز غم و غصه رها شد
چون باده ی عشقت به دلم مایه ی کار است
ما را ز خیال تو چه پروای جهان ها
چون عشق تو در سینه ی ما مایه ی یار است
با یاد تو هر لحظه دلم شاد و غزل خوان
چون در دل ما عشق تو تنها به شمار است
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR