چشم تو راز نهان ساخته ای یعنی چه
دل ز من برده و نشناخته ای یعنی چه
شب به یاد تو و آن چشم خمارین مست
تا سحر در دل من تاخته ای یعنی چه
دل به دریا زده ام بی خبر از موج فنا
تو به ساحل ز غمم باخته ای یعنی چه
در خیالم همه جا نقش تو پنهان و عیان
تو ز من فاصله ها ساخته ای یعنی چه
عاشقم بر تو و بر جلوهٔ رویت هر دم
تو از این عشق چه پرداخته ای یعنی چه
هر نفس با غم تو ساخته ام جان و دلم
تو به این حال مرا ساخته ای یعنی چه
در هوای تو نفس می زنم و زنده ام
تو به این حال مرا ساخته ای یعنی چه
در دل شب به خیالت زدم آتش بر جان
تو ز من قصه ها ساخته ای یعنی چه
عشق را در دل من شعله ور کرد و گذشت
تو به این آتش دل باخته ای یعنی چه
چو به یاد تو نفس می زنم و زنده ام
تو ز من فاصله ها ساخته ای یعنی چه
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR