عشق را با دل نمی توان ز جان آسان جدا
هر که عاشق شد، نگردد از غم یاران جدا
در مسیر زندگی چون بگذری از خود رها
می رسی از هر چه غم در این جهان، بی جان جدا
آب دریا گرچه شور است و پر از موج و خشم
عاشق دریا شود از درد و غم، طوفان جدا
هر که از مهر و محبت جام دل پر کرده است
می شود از زهر تلخ زندگی، دوران جدا
عاشقان در راه عشق از خود گذر کردند و بس
تا شوند از بند دنیا و غم، شادان جدا
با نگاهی عاشقانه سوی دل ها می روند
می برند از دل غم و اندوه را، پنهان جدا
هر که دل بر مهر یاری بست و از خود شد رها
می شود از بند هر درد و غم، آسان جدا
در دل این غزل، عشق و شور و شوق نهان
می کند دل را ز غم و درد و دام، گران جدا
چون نسیمی که بهاری را به باغ آورد
شادی و امید را بر دل و جان، خندان جدا
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR