چرا چنین ساکت نشسته ای عزیزم؟!
خودت که خوب می دانی،
از وقتی به دنیا آمده ام تاکنون
لحظه ای دوری ات را تاب ندارم!
و هر وقت و بی وقت منتظر دیدارت هستم
همزمان با گشودن در خانه،
بعد از هر سلام گفتنی،
بلاگردان قد و بالایت می شوم!
چرا چنین ساکت نشسته ای عزیزم؟!
شرط کرده ام تا که نیایی،
هر صبح به عکست صبح بخیر بگویم،
دیگر باز آی...
باز آی تا دلم را برایت، تکه ای ابر زار کنم
و هر کجای این آسمان که تو مایل باشی،
به آنجا روانه کنم.
شاعر: خاله بکر
مترجم: زانا کوردستانی
ZibaMatn.IR