لعنت به رفیقی که به حق رنجم داد
فاز برکت به حال بغرنجم داد
او که به زبان یار وفا مسلک بود
بی چشم و به روی گربه سان خنجم داد
از باب ریاضیات در رفتارش
رنجی به توانِ نمره ی پنجم داد
شانه که به سِقط دست او فارغ شد
با دست بریده نقشه ی گنجم داد
با بازیِ مبتدی نما در اغوا
ناتو صفتانه مات شطرنجم داد
در اردیبهشت عاشقی با نارنج
پژمرده گل بهار نارنجم داد
کوتاه تر از هیبت همراهی بود
ترغیب عمل به ارتفاع سنجم داد
✍️آدل آبادانی
ZibaMatn.IR