دل ز شوق روی او، در آسمان می زند
چشم مستش چون شراب، جان و ایمان می زند
در هوای زلف او، چون بید مجنون گشته ام
هر نفس در یاد او، دل را به طوفان می زند
هر کجا روی تو با او، آسمان روشن شود
در شب تاریک دل، مهری به کیهان می زند
دل ز دستش برده ای و من ز خود بیگانه ام
در سرای عشق او، دل را به فرمان می زند
بر لبش شهد و شکر، بر چشم او جادوی عشق
در خیال روی او، نغمه به سامان می زند
در خیالش هر شبی، دل را به خوابش می برم
با امید دیدنش، دل را به پیمان می زند
ای که در دل جا گرفتی، همچو مهری جاودان
هر چه دارم از دعا، بر روی جانان می زند
در هوای عشق او، گم گشته ام چون بید مست
بر لبش نغمه سرایی، دل به عرفان می زند
گفتمش ای دلبر زیبا، تو که شیرینی به جان
هر چه دارم از غزل، بر روی ایوان می زند
چون به یادش می نشینم، دل ز من پر می کشد
ای دل عاشق، چرا در این جهان می زند؟
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR