دل من اسیر زلف پریشان تو شد
جان من فدای لعل درخشان تو شد
هر نفس که می کشم، نام تو بر لب من است
ذکر عاشقانه ام ورد فراوان تو شد
چشم مست ناز تو، فتنه به پا کرده دگر
عقل من اسیر آن نرگس فتان تو شد
گل رخت شکفته و باغ جهان خجل از آن
بلبلان همه ثناگوی گلستان تو شد
موج گیسوان تو، کشتی دل را شکست
عمر من غریق این بحر خروشان تو شد
تیر غمزه ات مرا از پا درآورده، ببین
سینه ام نشانه ی آماج مژگان تو شد
هر کجا روم، خیال رخت همراه من است
خاطرم مقیم کوی و خیابان تو شد
شمع وصل روی تو، پروانه کرده جان من
هستی ام فدای آن شعله سوزان تو شد
گر چه دور از تو ام، اما به یادت زنده ام
یاد تو مونس شب های هجران تو شد
دل در آتش عشق تو می سوزد بی قرار
تا ابد این دل گرفتار و غزل خوان تو شد
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR