در خیال روی او گم گشته ام چون سایه وار
می کشم بر پرده شب نقش ماه و نوبهار
در میان آینه ها تصویر او را می کشم
می نویسم با نفس های خود آن یادگار
چشم هایم چون ستاره در شب تاریک دل
می درخشد تا ببیند راه بی پایان غبار
چون نسیمی نرم و آهسته به گوش باغ ها
می رسانم بوی گل های شبانگاه بهار
در دل شب های تاریک از غم و اندوه دل
می نویسم بر ورق های خیال انتظار
چون گل سرخ از دل خاکستر عشق و جنون
می برآرم با نفس های خدا آن یادگار
در دل این غزل زیبا من و تو جاودان
می نوازیم با هم آهنگ های بی قرار
در هوای عشق او پر می زنم چون مرغ شب
می سپارم دل به دست بادهای بی قرار
نغمه های عشق را بر لب چو آتش می زنم
تا بسوزانم بهاری خشک و بی باران غبار
چون پرستو می پرم در باغ های آرزو
می نوازم با نفس های خود آن یادگار
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR