در شبستان خیال، آینه ای روشن شد
چشم تو چون کهکشان، محو در این روزن شد
نغمه ای از دل تو، در دل من جا مانده
عشق تو چون رازها، در دل من گلشن شد
باد بهاری به راه، عطر تو را می برد
شوق تو در هر نفس، همدم این گلشن شد
در عبور از کوچه های سرد و خاموشی ها
نور تو چون اختران، روشنی این تن شد
نقش تو در دفتر دل، همچو غزالی زیبا
حرف تو در هر سخن، با دل من هم زن شد
در هوای عشق تو، دل به پرواز آمد
نام تو در هر غزل، نغمه ی این وطن شد
در خیال خام من، عشق تو افسانه وار
راز تو در هر نفس، قصه ی بی کفن شد
چون صدفی در دل دریا به امید نگاه
اشک تو در چشم من، گوهر این عدن شد
در دل این پرده راز، نغمه ای پنهان بماند
چشم تو چون قصه ای، در دل من روشن شد
هر غزل از عشق تو، رنگین تر از صبح بهار
شعر تو در دفتر دل، خطی از این چمن شد
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR