زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

نگاه مست تو آتش زده در جان و دل ما را
به یک نظر شده صیاد، آهوی غزل ما را

شراب عشق تو در جام دل چنان ریزد
که مست و بی خبر از خویش کرده محفل ما را

چو شمع سوخته در بزم یار می سوزیم
نسیم صبح نمی یابد این تغافل ما را

به تار زلف تو پیچیده ایم چون شانه
گره گشا نتواند شدن تسلسل ما را

ز خاک کوی تو گر دور مانده ایم چه باک
به یاد روی تو خوش می شود تخیل ما را

چو لاله داغ به دل، چشم پر ز خون داریم
بهار عشق تو آراسته است منزل ما را

نوای عشق تو در پرده های جان پیچید
به رقص آورده این نغمه کوه و جنگل ما را

شکسته کشتی ما را امید وصل تو است
که می رساند به ساحل، همین توکل ما را

چو شبنمیم که خورشید عشق می جوییم
فنا کند چو برآید، همین تأمل ما را

هزار بار اگر سر دهیم در ره دوست
بس است این که پذیرفته است قاتل ما را

مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR

مهدی غلامعلیشاهی ارسال شده توسط
مهدی غلامعلیشاهی


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن