دلبرم آمد و با ناز و کرشمه به...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
- متن ها
- متن مهدی غلامعلی شاهی
- دلبرم آمد و با ناز و کرشمه به...
                        دلبرم آمد و با ناز و کرشمه به برم  
دل ز من برد و مرا برد به صد شور و شرم  
چشم او چون کهربا، دل ز طلا می ربود  
خنده اش چون قمر و زلف چو شب های گرم  
از نگاهش شرر عشق به جانم افکند  
عشق او برده دل و عقل ز من، بی خبرم  
در هوایش چو نسیم سحری می گذرم  
بی قرارم ز غمش، همچو پرنده به پرم  
آه از آن لحظه که او خنده کنان می گذرد  
دل ز دستم برود، عقل ز سر می گذرم  
چون به یادش بنشینم، دل من بی تاب است  
زیر لب زمزمه ام، شعر و غزل، نغمه و ترم  
با خیالش شب و روزم به خوشی می گذرد  
بی خیالش ز غم و درد و بلا در خطرم  
گر چه دور است ز من، عشق به دل زنده بمان  
عاشقم بر رخ او، همچو گل بر ثمرم  
دل ز دستم برود هر چه بگویم ز وفا  
عاشقش گشته ام و از غم او بی خبرم  
هر چه گویم ز غمش، باز دلم تنگ تر است  
بی قرارم ز غمش، همچو پرنده به پرم  
مهدی غلامعلی شاهی
                    
