چشم مستت می رباید هوش از فرزانگان
می کند صد عقل کل را بنده ی دیوانگان
زلف پرپیچت به دام انداخته کیوان و ماه
می کشد در چنبر خود اختران را رایگان
لعل لب هایت شراب کوثر از یاد آورد
می چکد از غنچه اش اکسیر جان جاودان
قد رسایت سرو و طوبی را به زانو آورد
می شود شمشاد از رشکت چو نی در بوستان
ابروانت طاق کسری را به خاک افکنده است
می کشد با تیر مژگان، صد هزاران پهلوان
خال رخسارت سیه چاهی است بهر عاشقان
می کند یوسف رخان را اسیر این مکان
موج گیسویت به توفان می کشد دریای قیر
می کند غرق تمنا کشتی عمر و زمان
خنده ات چون صبح محشر می کند احیای خلق
می زداید ظلمت غم را ز قلب مردگان
نقش پایت گر بیفتد بر زمین از عرش پاک
می شود افلاک را رشک زمین در آسمان
عطر زلفت مست می سازد ملک را در بهشت
می کند عرش برین را غرق در بوی جنان
چشم جادویت به یک دم می رباید دین و دل
می کند صد زاهد صد ساله را از خود نهان
ناز و عشوه هات به یغما می برد صبر و قرار
می کند هر لحظه صد فتنه به پا در این جهان
حسن بی همتای تو آیینه ی حق گشته است
می نماید جلوه ی حق را به چشم عارفان
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR