گل به رخسار تو مانَد، یا تو مانی بر گلی؟
چشم مستت می فریبد، یا شراب بلبلی؟
زلف پیچانت چو مار افعی، ولی افسونگر است
هر که را زد نیش چشمت، خورده زهر قاتلی
لعل لب هایت چو یاقوت، اشک چشمم همچو دُر
کی توان در بحر عشقت یافت گوهر ساحلی؟
آتش عشقت فروزان، سینه ام خاکستری
کی شود خاموش این شعله، به آب و یا گِلی؟
تار مویت دام صیادی، دلم مرغی اسیر
کی رها گردد ز بندت، این کبوتر بسملی؟
چشم نرگس خیره مانده، بر قد سرو روانت
قامتت را کی توان دیدن، به باغی یا چِلی؟
ابروانت چون کمان رستم، و تیر مژگانت
می زند بر قلب عاشق، زخم های مشکلی
لب هایت غنچه ی سرخی، که می خندد به باغ
می کند بلبل حسودی، بر چنین شیرین گلی
گیسوانت شب سیاهی، رخ چو ماه تابناک
کی توان دید این تضاد را، به شام و محفلی؟
عطر مویت مشک تاتاری، تنت چون یاسمین
کی توان یافت این معطر را، به دشت و منزلی؟
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR