چشم مستت خون دل در جام مینا ریخته
زلف پرچینت هزاران دل به سودا ریخته
گر نگاهی افکنی بر عاشقان بی قرار
صد هزاران جان شیدا در کف یغما ریخته
لعل لبهایت شراب ناب را شرمنده کرد
آتش عشقت به جان پروانه ها وا ریخته
چشم نرگس خیره مانده بر قد سرو تو
قامتت گویی ز باغ جنت اعلا ریخته
تار مویت دام صیادی به راه عقل زد
عقل را در پیچ و تاب زلف شیدا ریخته
آه سردم شعله ور گردد ز سوز سینه ام
اشک چشمم همچو باران از ثریا ریخته
خال مشکینت نشسته بر عذار لاله گون
گرد عنبر بر گل سرخ مصفا ریخته
ابروانت قوس قزح را شکسته از حسد
تیر مژگانت به قلب اهل دنیا ریخته
نقش رخسارت به لوح دل نگارم هر نفس
طرح نو بر صفحه ی اندیشه ی ما ریخته
در خیالت غرق گشتم همچو موج بیکران
بحر عشقت در دل این قطره دریا ریخته
مهدی غلامعلی شاهی
ZibaMatn.IR